شهریار |
نوشته شده توسط M.C. | ||||||
23 خرداد 1387,ساعت 14:16:20 | ||||||
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم گوهرشناس نیست در این شهر شهریار من در صف خزف چه بگویم که چیستم
برگزيدن اين صفحه (488) | نقل قول اين مطلب | بيننده: 10644
Powered by AkoComment Tweaked Special Edition v.1.4.6 |
||||||
تاريخ بروز رساني ( 28 شهريور 1387,ساعت 20:19:01 ) |